دکتر آذین حسینزاده*
بسیاری از آنهایی که اهل کتابند و هنگام نقل خاطرات دوران کودکی خود، بیش از همه، از انتظار طاقتفرسایی یاد میکنند که هربار برای به بازار آمدن گلچین جدید کتابها متحمل شدهاند، یا یافتن شمارهی آخر کیهانبچهها در باجههای روزنامهفروشی، به اتفاق میپذیرند یکی از اصلیترین دلایل انسشان با ادبیات غرب، ترجمههای روان و سرشار از ابتکار و نوآوری مترجمانی چون قاضی است.
او فرانسهی خوبی داشت (هرچند اینکه بگوییم به فرانسه تسلط کامل داشت بیشتر جنبهی اغراق دارد؛ چه، هیچکس، هیچگاه نمیتواند به هیچ زبانی تسلط کامل داشته باشد)، اما تردیدی نیست فارسیاش از فرانسهاش بهتر و زیاده نیست اگر بگوییم عالی بود. قاضی خیابان شریعتی مینشست، نزدیک تجریش، طرف کوچهی یخچال. درِ خانهاش همیشه بهروی مشتاقان ادبیات و مترجمهای تازهکاری چون من باز بود. اهل تبختر و تکلف نبود و با یک تماس تلفنی، وقت دیدار میداد. نگاهش گواهی میداد که مهربان است و مهربان هم بود. جوانان را دوست میداشت و با گشادهدستی بدانان قوت قلب میبخشید و مشوقشان بود، بی هیچ چشمداشتی. هربار با اشتیاق تکرار میکرد، کمی شوخی کمی جدی، چرا زارای مرا به فرانسه ترجمه نمیکنید؟ این را حتی، بهتاکید، پشت صفحهی دوم کتابش به دستخط خوش نگاشت و هدیه داد تا فراموشمان نشود.
سرطان امانش را بریده بود و توان حرف زدن بدون دستگاه را نداشت. زندگی اما فرصت و مجال نداد، به او به طریقی، به ما به نوعی دیگر.
اهل مطالعه و کار بود و جایی ندیدم یا نشنیدم سرعت را فدای دقت کرده باشد. خوشذوق و ادبدوست بود و از همینرو در فهرست کارهایش، انواع ادبی، از همه دست و نویسنده با هر گرایش و اندیشهای دیده میشود. گسترهی دیدش وسیع بود و محدودیتی در وادی اندیشه نمیشناخت. بسیاری از ما را او کتابخوان کرد و جوانههای عشق به ادبیات غرب را با چاشنی شیوایی زبان فارسی درهم آمیخت و در دلمان پروراند؛ بیهیچ ادعایی، شاید حتی بی آنکه خودش آگاه باشد. این را نیز بگوییم، گاهی از متن اصلی فاصله میگرفت، بهدلیل، شاید البته، رعایت موازین و هنجارها… اسمش را بگذاریم خودسانسوری. اما بیوفا نبود. اشتباه نیز داشت، مثل هر انسان دیگری. گاهی لغتی را میدید، اما چیز دیگری میخواند. درست مانند هر کسی، مانند خود ما، مثل هر مترجمی، ایرانی یا غیر که پیش میآید جملهای را ده بار بخوانیم و هر ده بار به اشتباه.
پیش از آنکه مترجم خوبی باشد خوانندهی خوبی بود و ترجمهاش نیز، در نتیجه، چیزی نبود مگر حاصل خوانش شخصیاش از اثری مشخص. با این همه، به میزان زیادی و، زیاده و غلو نیست چنانچه بگویم بسیار زیاد، به لایههای مختلف زبان فارسی اشراف داشت، از پُرتکلف و مغلقگویی گرفته تا عامیانه و مردمی؛ و این را میتوان در تنوع سبکش مشاهده نمود که بهواسطهی گوناگونی زبان راوی و چندزبانی و چندآوایی رمانها، به شایستهترین نحو ممکن، مجلای بروز مییافت. برخی بر این باورند که بدو باید به دید پدر ترجمه در ایران نگریست، خواستم ایراد بگیرم که پس بهآذین چه؟ توکل؟ صداقت؟ سمیعی؟ سیدحسینی و بسیاری دیگر… دیدم عشق به نگارش درست فارسی و رعایت اصول ویرایشی را بیش از همه او در دل من برانگیخت. او بود که در کنار سیدحسینیها و سمیعیها به من آموخت مترجم کسی است که جهانبینی کسی را، نویسنده یا فیلسوف یا داستانپردازی را، از زبانی به زبان دیگر برمیگرداند و در این جدال تراژیک، گاهی با از خودگذشتگی و متانت، در جدال با متن بدقلق، خویشتن را فدا میکند و گاهی، با دلی رنجور، نویسنده را. با قاضی بود که دریافتم دشواری کار اینجاست که مترجم، بیش و پیش از هر چیز، در بدو کار، فقط یک خواننده است و آنچه برمیگرداند نتیجهی جهانبینی و خوانش خود او از متنی مشخص. گنجاندن دو نگرش، دو دیدگاه، دو جهانبینی در یک متن، در یک اثر، کار دشواری است.
گاهی نویسنده پیروز میدان است گاهی مترجم؛ و متن همیشه، با هر خوانش نوینی، جانی دوباره مییابد، حیاتی جدید و چیزی برای بیشتر گفتن، و آماده میشود برای خوانشی دیگر، از مترجمی به مترجم دیگر و این داستان ادامه خواهد یافت.
*متخصص ادبیات تطبیقی و فرانسه، مترجم و عضو هیئت علمی دانشگاه حکیم سبزواری
عالی و آموزنده. پایدار و پاینده باشید استاد