میکائل وست، نقاش بزرگ آمریکایی با وجود داشتن تابلوهایی معروف ناشناس است.
به گزارش روزگار، میکائیل وست یکی از معدود اعضای زن مکتب نیویورک است که تابلوهایش از نامش شناخته شده تر هستند. وی از نظریه انرژی زنده هانری برگسون الهام میگرفت.
بی.بی.سی در گزارشی در این مورد نوشت: تنها شما نیستید که تابلوی «نور کور کننده» آخرین گزینه برای جا گرفتن در فهرست نقاشیهای خارقالعاده آمریکاییتان است. زن نقاشی که این اثر را خلق کرد و خود اثر چندان شناخته شده نیستند. اما این تابلو اثر میکائل وست که در سال ۱۹۰۸ در ایلینویز به دنیا آمد و کورین میکائل وست نام گرفت، یکی از جسورانهترین، سازش ناپذیرترین و مبتکرانهترین آثار نقاشی قرن گذشته است. نادیده گرفتن این اثر در تاریخ نقاشی مدرن آمریکا که در پی یافتن زبانی بدیع برای بیان احساسات مدرن بود، به معنای از دست دادن یکی از مهم ترین نقاط طلایی ماجراست.
نور کور کننده حالت ناخوشایند لاشهای متلاشی را دارد. چون پارگی خشماگین سرخ بر صحنه جرم سیمانی. نالهای قابل تشخیص از میان رنگهای درهم هنوز به گوش میرسد و خونریزی از روی رنگهای سبز و زرد و آبی تا لبههای تابلو ادامه می یابد. این، صحنهای از قربانی شدن زیبایی است.
برای درک این نقاشی پریشان باید از خالق آن بیشتر دانست. وست پس از مطالعه موسیقی و هنر در نوجوانیاش در اوهایو، اوایل بیست سالگی بود که به نیویورک رفت. در نیویورک نقاشی را نزد هانس هوفمان نقاش اثرگذار آلمانی-آمریکایی آموخت.
وست میدانست که برای شکوفایی نیاز به فضایی وسیع دارد و از همین رو پس از شش ماه، کلاسهای هافمن را رها کرد. میل شدیدش به استقلال و کناره گیریاش از هر رابطهای که انرژی و تخیلش را به مخاطره میانداخت، تبدیل به عامل پیشرفت او شد. وقتی دوستی پیشنهاد آشنایی وست را با آرشیل گورکی هنرمند ارمنی داد، وست بلافاصله رد کرد. در آن زمان آوازه روش گورکی در نقاشی، خراش دادن بوم نقاشی با لیف حمام، همه جا پیچیده بود. وست پس از تجربه حضور در کلاس هوفمان، از هر ملاقاتی با نوابغ دلزده شده بود.
اما وست و گورکی سرانجام همدیگر رادر سال ۱۹۳۵ ملاقات کردند. رابطهای میان آن دو شکل گرفت که ماهیت دقیقش هنوز مبهم است. همینقدر میدانیم که رابطهشان به تحولی عمیق در هر دو انجامید. این تحول در گورکی به شکل تغییر جهت از کوبیسم در ابتدای دهه ۱۹۳۰ به سوی سوررئالیسم در میانه دهه ۳۰ و سپس اجرای تابلوهای انتزاعی شاعرانه آشکار شد.
وست هم کم تغییر نکرد. به پیشنهاد گورکی نام دخترانهاش، کورین را با این توجیه که زیادی دخترانه است به نام مردانه میکائل تغییر داد. دنیای هنر دنیایی مردانه بود و برای بازی در زمینی مردانه میباید قاچاقی وارد زمین میشد. آن دو سرانجام از هم جدا شدند. گورکی توقع داشت وست پس از ازدواج، دو بچه به دنیا بیاورد و در ضمن اداره امور او را هم بر عهده بگیرد.
وقتی وست دست به کار خلق تابلوی نور کور کننده شد که طی سال های ۱۹۴۷ تا ۱۹۴۸ به طول انجامید، هنر انتزاعی آمریکا دوران توسعه فرمگرایانهای را سپری میکرد. اشتیاقی به نقاشی غیرفیگوراتیو که در اروپای دهه ۱۹۱۰ و ۱۹۲۰ به دست کازیمیر مالهویچ و واسیلی کاندینسکی و پیت موندریان اجرا و به وسیله هنرمندانی که از فاشیسم اواخر دهه ۱۹۳۰ و اوایل دهه ۱۹۴۰ گریخته بودند، منتشر شده بود.
در حالی که جهان به سوی کوری بر اثر فاجعه هستهای می رفت که در جنگ جهانی دوم واقعیت پیدا کرده بود، گروهی از هنرمندان جوان که خود را به نام مکتب نیویورک معرفی میکردند، به آزمایش ایدهها و مفاهیم انتزاعی اروپایی مشغول بودند. واقعیات جدید، زبان جدید میطلبند. جکسن پولاک یکی از برجستهترین اعضای جنبش نوظهور انتزاعی میگفت نقاش مدرن نمیتواند مفاهیمی چون هواپیما، بمب اتم و رادیو را با فرمهای رنسانسی یا هیچ فرم کهن دیگری منتقل کند. هر دورانی، ابزارهای خودش را میطلبد.
پس از جنگ جهانی دوم و طلوع عصر اتم، اعضای مکتب جدید که گورکی و راتکو هم از اعضایش بودند، عزم مشترک خود برای پیشبرد روایت هنر غربی سرعت دادند. از دهه ۱۸۸۰ و حین تلاشهای رادیکال امپرسیونیسم برای تغییر تمرکز زیباییشناختی از ماده به سوی نور، جنبش فوویسم موفق شده بود رنگ را از یوغ فرم به درآورد، کوبیسم افسانه پرسپکتیو را نفی کرده بود و سوررئالیسم ضمیر ناخودآگاه را به تصویر درآورده بود. سیر انفجاری هنر به سویی پیش میرفت که فقط اشکال غیرفیگوراتیو میتوانستند از پس بیانش برآیند: انرژی غیرقابل پیش بینی خود زندگی که در جریان بود.
درست در همین نقطه است که تابلوی نور کور کننده اثر وست، نقشی بسیار مهم در داستان هنر قرن بیستم ایفا می کند. نقشی ریشهدارتر و یکهتر از تمامی آثار مشهوری که در آن دوره بر بومها نقاشی شدند. نقاشی وست به معنای واقعی کلمه بیانگر تخریبی غیر قابل کنترل است. وست در این تابلو، در پی ساختن غزلی با ریتم و هارمونی برای بیان هرج و مرج ناشی از انفجار نیست. خشونتی واقعی در تابلوی او وجود دارد که اثر را از پالایش و لطافت موجود در آثار همتایان مرد او در همان زمان ممتاز میکند.
حیات تابلوی نور کور کننده در سال ۱۹۴۷ آغاز شد، وقتی که وست مانند پولاک که کارهای اخیرش را پیگیری و بسیار تحسین میکرد، در پی ذوب زوایای کوبیسمی در میان اشکالی کاملا به هم پیوسته بود. استفاده از خطوطی چرخشی و رنگهایی لرزان که گویی ما را به سطحی از تجربه و درک جهانی کشف نشده میرسانند. با کنار هم گذاردن یکی از تابلوهای پولاک و تابلوی نور کور کننده اثر وست، میتوان به همخوانی غریزه و دستاوردهای آن دو پی برد.
دیدگاهتان را بنویسید