مش اسماعیل ۲۶ سال قبل با انبوهی از آثار ناب هنری این دنیا را ترک کرد و برای همیشه به افسانههای ذهنی اش پیوست.
روزگار_دینا فردید: وقتی به دانشگاه رفت اوضاع جور دیگری شد. برعکس خیلیها که دانشگاه برایشان فقط شور و حال کنکور بود و بعد از ورود تمام میشدند.
«توکل» در دهه ۴۰ بدون کنکور به هنرهای زیبا رفت، نه به عنوان دانشجو اما دانشجو بود. در کارگاههای هنرهای زیبا همهکار میکرد، از دربانی و نظافت گرفته تا مدل طراحی شدن و قالب ساختن مجسمه.
پرویز تناولی بهعنوان استاد و محمود جوادیپور که مدیر گروه بود خیلی زود متوجه شدند «توکل» یک آنِ خاص دارد و باید بساط شکوفاییاش فراهم شود.
شروع به ساخت مجسمه کرد ،اولها سفال و بعدها آهن زیر دستش نرم شد، تا داستانهای زندگیاش را خلق کند و نتیجه از همان ابتدا شاهکار بود.
دیگر کار بهجایی رسید که تناولی آثار او را به «ابی گِری» معرفی کرد. گری که استاد دانشگاه نیویورک و از مجموعهداران شهیر زمان خود بود، تعدادی از آثار او را خریداری کرد و کمکم ماجرای توکل اسماعیلی یا همان «مش اسماعیل» ورد زبان محافل هنری شد.
مش اسماعیل رفته رفته به عنوان یک استاد تجربی در کنار دانشجوها به شیوهای کاملا حسی و البته تکنیکی به آموزش و خلق پرداخت واساتید وقت دانشگاه هم امکانات خوبی برایش فراهم کردند.
اولین نمایشگاه انفرادیاش در سال ۱۳۴۶ شامل مجسمههای گلین بود، که به تشویق مدیر گالری سیحون (معصومه سیحون) برگزار شد که مورد توجه بازدیدکنندگان قرار گرفت.
او به مرور مجسمههایش را در کشورهای ایتالیا، آلمان، انگلیس، بلژیک، ترکیه و سوئیس به نمایش گذاشته و جوایز و مدالهایی نیز کسب کرد.
آثار مش اسماعیل از گالریها درآمد و در سطح شهر و کنار مردم، جزئی از خاطرات و زندگی روزمرهشان شد. یکی از همین آثار همان بز مشهور پارک جمشیدیه بود که همنشین هزار قرار عاشقانه و فرار عاقلانهمان بوده است.
مش اسماعیل ۲۶ سال قبل با انبوهی از آثار ناب هنری این دنیا را ترک کرد و برای همیشه به افسانههای ذهنی اش پیوست.
دیدگاهتان را بنویسید